خاطره ی شخصی

  • ۰
  • ۰

رسم منطقه سیستان

شب اول عروسى در سیستان به شب حنابندانى معروف است. البته در اصطلاح محلى شب «سرشویى» هم گفته مى‌شود. حنا به مقدار زیاد خیس مى‌شود. بعد از اینکه حنا آماده شد، براى اطلاع همسایه‌ها و اقوام مقدارى از حنا به در خانه‌ها برده میشود و توزیع میشود. اقوام و آشنایان داماد در خانه پدر او جمع مى‌شوند. سپس دسته جمعى در حالى که دو سینى حناى مخصوص که براى داماد و عروس تدارک دیده‌اند و در جلو جمعیت دو نفر بر روى سر دارند به خانه عروس مى‌روند و زنان همراه داماد با کف و دایره با آهنگ زیبا این ابیات را مى‌خوانند:

امشب حنا مى‌بنده به دست و پا مى‌بنده

اگر حنا نباشه خشک از طلا مى‌بنده

حنا حنا مى‌بنده به دست و پا مى‌بنده

حناى کرمانى را فامیل شاه [داماد] مى‌بنده

حنا حنایه حنا خوش نمایه

دست عروس مى‌بنده تا مادرش بیایه

در شب حنابندانی، عروس در خانه‌اى مخصوص قرار مى‌گیرد و اقوام عروس درب ورودى را مى‌بندند. تا خانواده داماد به راحتى عروس را نبرند. کسان عروس بر طبق یک سنت قدیمى درب خانه عروس را مى‌بندند و پشت درب محکم مى‌ایستند و تکیه مى‌دهند. ابیات ذیل بیانگر نزاع مادر عروس با دامادش است که نمى‌خواهد دخترش را از خود دور ‌ببیند. زنان همراه داماد در حالیکه کف مى‌زنند و پشت درب بسته خانه عروس قرار دارند به صورت دسته جمعى مى‌خوانند:

زنان اقوام داماد: درواکنه درواکنه حنا مى‌آره ورشما

زنان اقوام عروس: حناى شما مال شما ما زن نداریم ور شما

زنان اقوام داماد: درواکنه درواکنه ساعت مى‌آره ورشما

زنان اقوام عروس: ساعت شما مال شما ما زن نداریم ور شما

زنان اقوام داماد: درواکنه درواکنه دستمال مى‌آره ورشما

زنان اقوام عروس: دستمال شما مال شما ما زن نداریم ور شما

زنان اقوام داماد:

هزار هزار آورده ایم

شتر قطار آورده ایم

پیرهن یار آورده ایم

ما مى‌بریم عروس را، مى‌بریم عروس را

زنان خانواده عروس پاسخ مى‌دهند:

شتر قطار را پس ببر

پیرهن یار را پس ببر

ما نمى‌دیم عروس را

ما نمى‌دیم عروس را

این ابیات که بصورت دسته جمعى در اینسو و آنسوى درب بسته شده اجرا می‌شود، بسیار زیباست سپس با اعلام اینکه «درواکنه درواکنه داماد مى‌آره ورشما» به احترام نام داماد و نه هدایا، درب باز مى‌شود. و بقول معروف درب «قلعه فتح» و منزل پدر عروس به تصرف طرفداران داماد در مى‌آید. زمان وارد شدن به محیط منزل عروس، لحظه بسیار شادى آفرینى است این حرکات حالت سمبلیک دارد و نمایش دهنده زورمندیها و قلدریهاى دوران قدیم است که زنان به زور و به عنوان بخشى از غنایم اصلى به ازدواج اقوام پیروز در مى‌آمدند. چه بسا که حاکمى، خانى، کدخدایى درگذشته‌ها بدون در نظر گرفتن عواطف و احساسات فلان دختر از او خواستگارى مى‌کرد و خانواده عروس از ترس، تن به آن وصلت مى‌دادند. شاید بیت «حناى شما مال شما ما زن نداریم ور شما» حکایت چنین دردهایى باشد اگر هوا خوب باشد در فضاى باز فرش پهن میشود و گرنه در اتاق بزرگى مکانى در نظر گرفته مى‌شود. در حالى که داماد به اصطلاح برتخت (صندلى یا چند بالش تمیز) نشسته است. دلاک جورابهاى داماد را در آورده ومراسم حنابندان شروع مى‌شود. بزرگان و ریش سفیدان در قسمت بالاى مجلس و دور و بر تخت شاه [یعنى داماد] نشسته و نظارگر مراسم حنابندان هستند. سپس هر کدام بلند مى‌شود و مقدارى پول نقد به پاى داماد مى‌ریزند این پولها در حقیقت همان حق الزحمه دلاک است در اتاق مجاور، زن دلاک مراسم حنابندان عروس را به شرحى که در مورد داماد گفته شد انجام مى‌دهد. براساس یک رسم، داماد این شب را تا صبح در منزل پدر همسر خود مى‌ماند. در منزل داماد نیز تمام اقوام داماد به نحوى در تهیه و تدارک غذاى فردا که افرادى زیادى مى‌آیند از دور و نزدیک کمک مى‌کنند و اهتمام مى‌ورزند تا مراسم به نحو مطلوبى برگزار شود. از ساعت 11 صبح کم کم سر و کله میهمانان، نزدیکان، همسایه‌ها و دوستان پیدا مى‌شود. در اتاق بزرگ که به همین منظور تدارک دیده شده است. میهمانان مى‌نشیند. هنگامى که تعداد به 50 یا 100 نفر رسید. مسئول سفره کسى را مأمور شمارش میهمانان مى‌کند. مثلاً آمارگیر اعلام مى‌کند 100 نفر، سپس سفره‌هاى غذا پهن و میهمانان غذا تناول مى‌کنند. بعد از خوردن غذا میهمانان به فراخور حال مقدارى پول نقد به فردى که از طرف خانواده داماد تعیین شده است، به عنوان «کمکى» مى‌دهند.

  • پریسا بزی ساکت
  • ۰
  • ۰

خاطره شخصی

 

مثل همیشه یکی از روزای هفته امروزم ریاضی داشتیم و طبق روال گذشته منو دوستم باید تدریس میکردیم امااا اون روز نمرات امتحان قبل هم اعلام شد و اسامی اونایی که کم گرفته بودن رو تو بورد زدن از قضا اون روز جشنم داشتیم وسط مراسم جشن بود که صدای داد دبیر ریاضی رو‌شنیدیم و منو صدا میزد با خونسردی تمام رفتم تو دفتر و دیدم یکی از بچه ها که اسمشو زده بودیم تو بورد رفته بود شکایت و دعوا خلاصه که ی دعوای حسابی کردیم و از اونجا که حق با من بود دبیر ریاضیمونم سمت منو گرفت و به دعوا خاتمه داد.

  • پریسا بزی ساکت